فربه گشتن. فربی شدن. تنومند شدن. - امثال: سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند، یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد، مثلی عامیانه است در مورد سفله ای که خداوند هستی شود و نااهلی یا نالایقی که بمقام و منزلتی رسد. ، شفا یافتن. تندرست شدن. سالم شدن. - چاق شدن کمانچه، خشک شدن و کوک شدن آن است به مجاز: کمانش چو ماه نو از آب و تاب شده چاق بر آتش آفتاب. ملاطغرا (از آنندراج)
فربه گشتن. فربی شدن. تنومند شدن. - امثال: سگ که چاق شد قورمه اش نمیکنند، یا سگ که چاق شد گوشتش را نباید خورد، مثلی عامیانه است در مورد سفله ای که خداوند هستی شود و نااهلی یا نالایقی که بمقام و منزلتی رسد. ، شفا یافتن. تندرست شدن. سالم شدن. - چاق شدن کمانچه، خشک شدن و کوک شدن آن است به مجاز: کمانش چو ماه نو از آب و تاب شده چاق بر آتش آفتاب. ملاطغرا (از آنندراج)
پس افتادن اسپ، بز آوردن، بد آوردن، کژ رفتن تیر عقب افتادن اسب در مسابقه، باختن در بازی، بخطا رفتن تیر: شوخ کماندار من شهره آفاق شد از قدر اندازیش تیر قضا قاق شد، (محمد سعیداشرف بها)
پس افتادن اسپ، بز آوردن، بد آوردن، کژ رفتن تیر عقب افتادن اسب در مسابقه، باختن در بازی، بخطا رفتن تیر: شوخ کماندار من شهره آفاق شد از قدر اندازیش تیر قضا قاق شد، (محمد سعیداشرف بها)